ماجرای هشتم عكس جاودان مقاومت

در تاریخ عكاسی، نخستین تصاویر ماندگار قرن نوزدهم بهانه‌ای بودند برای ثبت لحظه‌هایی گذرا كه باید جاودانه می‌ماندند. در میان آن قاب‌های سیاه‌وسفید و رنگی، عكسی وجود دارد كه قرن‌ها در حافظه یك ملت خواهد ماند؛ عكسی خانوادگی كه نه‌تنها اعضای یك خانواده را در كنار هم نشان می‌دهد، بلكه سندی است بر ایستادگی، مظلومیت و جنایت.
این عكس چند ماه پیش از سوم تیر 1404 گرفته شد. قاب ساده‌ای بود از لبخندهای صمیمی؛ دكتر سیدمحمدرضا صدیقی صابر، دانشمند برجسته هسته‌ای ایران، در كنار همسر و فرزندانش.

1404/06/27
|
00:19

ماجرای هشتم
عكس جاودان مقاومت
روایت زندگی و شهادت سیدمحمدرضا صدیقی صابر از دانشمندان هسته‌ای
برگرفته از مستند رادیویی «عكس یادگاری» به تهیه‌كنندگی فرانك سعیدی‌آریا (رادیو معارف)

در تاریخ عكاسی، نخستین تصاویر ماندگار قرن نوزدهم بهانه‌ای بودند برای ثبت لحظه‌هایی گذرا كه باید جاودانه می‌ماندند. در میان آن قاب‌های سیاه‌وسفید و رنگی، عكسی وجود دارد كه قرن‌ها در حافظه یك ملت خواهد ماند؛ عكسی خانوادگی كه نه‌تنها اعضای یك خانواده را در كنار هم نشان می‌دهد، بلكه سندی است بر ایستادگی، مظلومیت و جنایت.
این عكس چند ماه پیش از سوم تیر 1404 گرفته شد. قاب ساده‌ای بود از لبخندهای صمیمی؛ دكتر سیدمحمدرضا صدیقی صابر، دانشمند برجسته هسته‌ای ایران، در كنار همسر و فرزندانش. دختر كوچك هشت‌ساله‌اش با معصومیتی كودكانه كنار مادر نشسته بود، سیده فاطمه ــ فرزند دانشجوی پزشكی ــ در گوشه‌ای دیگر دیده می‌شد و حمیدرضا، نوجوان هفده‌ساله، با چشمانی پر از رؤیاهای آینده در تصویر حضور داشت. سایر اعضای خانواده نیز در عكس بودند. همین قاب ساده بعدها به یكی از پرمخاطب‌ترین عكس‌های تاریخ معاصر بدل شد؛ چراكه نیمی از چهره‌هایش در جنایت بامداد سوم تیر به خون غلطیدند.
شبی كه آستانه اشرفیه سیاه شد
آن شب، دشمن صهیونیستی در اوج جنگ دوازده‌روزه، موشك‌های خود را به قلب محله‌ای مسكونی در آستانه اشرفیه نشانه گرفت. خانه پدری شهید صدیقی و منزل همسرش با تمام حاضران، آماج آتش شد. پدربزرگ و مادربزرگ خانواده، عروس خانه، كودكان خردسال شش و سیزده‌ساله و همسر دكتر صدیقی در یك لحظه به شهادت رسیدند. آسمان گیلان لرزید، اما فریاد مردم شهر بلند شد: «اینجا هیچ نقطه نظامی نبود. اینجا خانه‌های مردم بود. كودكان و زنان بی‌گناه قربانی كینه دشمن شدند.»
حاج بهمن، یكی از همسایه‌ها، با بغض می‌گوید: «ساعت یك بامداد صدایی مهیب آمد. ابتدا خیال كردیم زلزله است. اما آتش همه‌جا را بلعید. صدای گریه بچه‌ها، فریاد مادرها... وقتی دویدیم، چیزی جز تكه‌های سوخته عزیزانمان ندیدیم. انگار دنیا تمام شد.»
شهادت در دو پرده
ماجرا تنها به آن شب ختم نشد. چند روز پیش‌تر، در تهران، نخستین ضربه دشمن فرود آمده بود. حمیدرضا، همان نوجوان هفده‌ساله، در حمله موشكی دیگری به شهادت رسید. دكتر صدیقی با دستان خود تلاش كرد او را از میان آتش بیرون بكشد. سه بار با پتوی خیس به دل شعله‌ها زد، اما پسرش در میان خاكستر ماند. تن دانشمند سوخت، اما قلبش همچنان می‌تپید. او نمی‌دانست كه چند روز بعد خانه پدری‌اش در آستانه اشرفیه، به مقتل خود و خانواده‌اش بدل خواهد شد.
روایت برادر بازمانده
سیدعلیرضا صدیقی صابر، تنها بازمانده خانواده، می‌گوید: «رژیم صهیونیستی پانزده نفر از عزیزان مرا در یك لحظه به شهادت رساند. برادرم محمدرضا استاد برجسته مكانیك بود، برادرزاده‌ام نخبه ریاضی بود، و خواهرزاده‌هایم، دانشجوی پزشكی، دانش‌آموزان و كودكانی بی‌گناه... جنازه‌ها تكه‌تكه شده بود. وظیفه من جمع‌كردن قطعات بدنشان شد. جرمشان چه بود جز تلاش برای توسعه و سربلندی ایران؟»
او با صدایی لرزان اما مصمم در وزارت امور خارجه ادامه داد: «رژیم صهیونیستی تنها دانشمندان را هدف نمی‌گیرد؛ هدف او مردم ایران است، هر كس كه برای عزت و استقلال این ملت گام بردارد. من این حقیقت را با خون عزیزانم لمس كردم. مطالبه‌ام از دولت این است كه اجازه ندهد خون این شهدا پایمال شود.»
بازتاب یك فاجعه
مردم آستانه اشرفیه آن شب را فراموش نخواهند كرد. جوانی از اهالی شهر می‌گوید: «ما خوابیده بودیم. هیچ آمادگی نداشتیم. اینجا محله مسكونی بود. كجایش نظامی بود؟ فقط بچه‌ها و زن‌ها بودند. وقتی انفجار آمد، همه‌چیز فرو ریخت. انگار قلب ما را زدند.»
همسایه‌ای دیگر تاكید می‌كند: «آنها ادعا می‌كنند نقاط نظامی را هدف می‌گیرند. دروغ است. اگر راست می‌گویند چرا زن و بچه‌ها را می‌زنند؟ چرا دانشمندان و خانواده‌هایشان را می‌كشند؟ چون نمی‌توانند قدرت علمی ما را ببینند. چون از ایران مستقل و پیشرفته می‌ترسند.»
حادثه آستانه اشرفیه بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های ایران و جهان داشت. تصاویر خانواده صدیقی صابر، با قلب‌هایی سرخ بر چهره شهدا، در شبكه‌های خبری دست‌به‌دست شد. خبرنگاران خارجی نوشتند: «این ترورها سابقه‌ای طولانی دارد. موساد با همراهی آمریكا از سال‌ها پیش در پی حذف دانشمندان هسته‌ای ایران بوده است. اما آنچه در آستانه اشرفیه رخ داد، تجاوزی آشكار به حقوق انسانی بود. زن‌ها و كودكانی كه هیچ نقشی در برنامه هسته‌ای نداشتند، تنها به جرم ایرانی‌بودن قربانی شدند.»
حتی برخی مقامات اطلاعاتی پیشین آمریكا، همچون مایكل هیدن، غیرمستقیم اعتراف كردند: «تنها راه برای توقف ایران، ترور دانشمندان است.» این اعتراف نشان داد كه دشمن از قدرت علم ایران وحشت دارد.
ریشه‌های یك شهید
سیدمحمدرضا صدیقی صابر در شهریور 1359 در روستای تاریخی نیاكوه آستانه اشرفیه به دنیا آمد. اهالی روستا او را پسری آرام، خاكی و بی‌ادعا می‌شناختند. هیچ‌كس باور نمی‌كرد این جوان ساده‌زیست سال‌ها بعد به یكی از ستون‌های علمی كشور بدل شود. او در رشته مهندسی مكانیك به استادی رسید و در دانشگاه و پروژه‌های ملی به كشور خدمت كرد. دوستانش می‌گفتند: «محمدرضا هیچ‌وقت خودش را نمی‌گرفت. ماشین ساده داشت، با خانواده‌اش ساده زندگی می‌كرد. اهل هیاهو نبود. حتی بسیاری در روستا نمی‌دانستند او دانشمند هسته‌ای است.»
امام جمعه منطقه نیز تأكید می‌كند: «روستای نیاكوه مفتخر است چنین فرزندی تقدیم كرده است. جرم او فقط علمش بود. این شهادت افتخار نیاكوه، آستانه اشرفیه و ایران است.»
عكس جاودان
در حمله بامداد سوم تیرماه 1404، شانزده نفر از خانواده و بستگان شهید صدیقی صابر ــ از پدربزرگ تا نوه شش‌ساله ــ به شهادت رسیدند. از آن خانه چیزی جز خاكستر نماند، اما همان عكس خانوادگی ــ قاب ساده‌ای از لبخندها ــ جاودانه شد.
امروز آن عكس دیگر تنها یك یادگاری نیست؛ بلكه سندی است از مظلومیت ملتی كه در راه علم، استقلال و آزادی ایستاده‌اند. همان‌طور كه برادر شهید می‌گوید: «ترامپ و نتانیاهو دروغگویان بزرگ قرن هستند. آنها ادعا می‌كنند ما سلاح هسته‌ای می‌سازیم، در حالی كه عزیزان ما غیرنظامی بودند. این خون‌ها باید فریادرس ملت ایران و جهان باشد.»
اكنون، نام سیدمحمدرضا صدیقی صابر و خانواده‌اش، در كنار دیگر شهدای جنگ دوازده‌روزه، بر صفحه تاریخ ایران حك شده است؛ به‌سان چراغی كه راه آینده را روشن می‌كند.
و آن عكس همچنان بر دیوار زمان باقی مانده است: عكس جاودان مقاومت.

دسترسی سریع